۱۳۹۰ آبان ۲۱, شنبه

یادم رفت زنگ بزنم

۱۳۹۰ آبان ۲۰, جمعه

دندانش
سرسره متهم است

۱۳۹۰ آبان ۱۶, دوشنبه

امروز بعد از یک هفته حتی بیشتر از عصبانیت به دور بودم.
تو 
تو

۱۳۹۰ آبان ۱۵, یکشنبه

نویسندگان دون پایه
چند فکر شیطانی داشتم
ناتمام

بد بود امروز
ترس از زود فراموش شدن
باید با این ترس مبارزه کنم. بهترین راهش این است بپذیرمش

۱۳۹۰ آبان ۱۴, شنبه

تسامح در ادله سنن یا رفع تکلیف
خدا را با خدا بشناسید
فصعق لجلالک
به گدایی باور برویم

تمام گنج های هستی زیر سنگ چند مساله هستند. دو یا سه تا
می شود حلشان کرد با همین عقل
اما متاسفانه نیاز به باور است نیاز به لمس است


نشانه های خیلی خوب
نشانه های خیلی بد
تضادها.

یک قانون هست که هیچ رازی درمیان نیست
پسر تحمل شنیدن این را نداشت که بابایش بگوید اگر جنگ شد می روم می جنگم. به بابا گفت بخواب. داد زد
گفتم می برمتان روستا.

- چه کاره اید
- داستان های زهد دیگران را بازنویسی می کنیم تا پول دربیاوریم


خدا
ایمان
انسان
تابستان آن سال
یک جمع نکوشیده رسیدند به مقصد
قومی دویدند و به مقصد نرسیدند
کلماتی که دون پایه شمرده می شوند
راست بود یا دروغ
اما مطمئنا ستم است
عرفه

۱۳۹۰ آبان ۱۳, جمعه

گوشواره هات توی گل های فرش گم شده بود
زلف های پریشانت، رقص خسته‎ی بید است

نارگونه های بارانی‎ات، مقتل سرخ خورشید است


بوی سرخ زعفرانِ زلف هات
ببینم امروز به بیست و پنج میرسه یا نه
گفتی ببینم این یکی کِی؟
من هم این انتظار را دارم
اراده باشد، قلم هست، دست هست، نوشتن هست
تفاوت باشه و باژه
لواشک و رازداری
ایده ای برای آموزش رازداری ندارم به بچه ها
خودم هیچ وقت رازدار نبودم
فردا نه
پس فردا امتحان
نِ تِ رِ قَ ناری
آخ بَبو
آخه من چطوری بگم ما یبحث هن عوارضه الذاتیه یعنی چی

۱۳۹۰ آبان ۱۲, پنجشنبه

۱۳۹۰ آبان ۱۱, چهارشنبه

اینجا پر است بوی گاز. سرم درد گرفته

و گر به خشم براني، طريق رفتن نيست
كجا روند كه يار از تو خوب‌تر گيرند؟
کتاب های رنگ
همه روز اگر غم خوری، غم مدار
چو شب غمـ ـگسارت بود در کنار

۱۳۹۰ آبان ۱۰, سه‌شنبه

هور توی بالکن خاک می خورد.
سرم یکهو درد داشت. نمی توانستم فکر کنم. نمی توانستم اعتراض نکنم. نمی توانستم به تو بد بگویم. ساکت بودم. رفتم آرام گوشه ای تنها نشستم مبادا زبانم ...
گذشت و گذشتی.
نسخه اصلاح شده بودم امروز
مو و مویه
گیسو و گریه
نامه داشتی