۱۳۹۶ فروردین ۶, یکشنبه

روزگار خوش



زمانی وبلاگی داشتم به اسم «روزگار شوم بی‌پایان». اقتباسی بود از «فی یوم نحس مستمر». گفت «وقتی ازدواج کردیم، می‌آییم آن طرف‌ها.» تهِ صحبتِ کوتاه‌مان گفت «شب خوش»؛ گفتم «روزگار خوش». توی روزگار خوشم یک اراده واقعی بود. پاسخِ زبانی به شب خوش نبود؛ دعا بود و یک ارادهٔ‌ انسانی. از این روزگار خوش، احساس خوبی داشتم. 



۱۳۹۵ اسفند ۲۱, شنبه

پاراگراف؛ رنج ارجاعات

مهم‌ترین جاذبهٔ نگارش این کتاب آن بود که از اول بنا را بر آن گذاشتم که هیچ پاورقی و ارجاعی در کار نباشد. همین‌ ویژگی به تنهایی گشایشی عظیم و مایهٔ آسودگی خاطر بود. شاید بیش از نیمی از کار شاق محققان دانشگاهی ناشی از همین پاورقی‌ها و ارجاع‌های دور و دراز باشد: نام مؤلف، عنوان کتاب، محل نشر و البته این روزها حتی اسم ناشر که این یکی کاملاً غیرضروری است و هیچ‌کس بجز خود ناشر از ان سود نمی‌برد. علاوه بر این‌ها، سال نشر، شمارهٔ جلد و صفحه و گاه اشاره به شمارهٔ فصل‌ها و بخش‌های کتاب هم لازم است. تازه، بعد از ذکر همهٔ این موارد، نویسنده باید همه را از نو بازبینی کند تا مطمئن شود همه چیز درست است! اگر نویسنده -مثل من- بخواهد خودش متن را حروفچینی کند و نوشته‌اش پر از غلط‌های تایپی هم باشد، کار بسیار دشوارتر خواهد شد. جامعه‌های ماقبل صنعتی نخستین کتاب من است که خودم آن را با کامپیوتر حروف‌نگاری کردم.

پاتریشیا کرون، جامعه‌های ماقبل صنعتی، ترجمه مسعود جعفری، پیشگفتار مؤلف برای ترجمهٔ فارسی، ص ۱۳*
|
*روا بود که پاورقی و ارجاع دور و نام مؤلف و ... را نیاورم.