ناامیدی مطلق بود. مصیبتی نو و ناشنیده که لمس میشد و میشود. بچهها راحتتر میگویندش و بزرگترها در دهها استعاره و دعا و امیدهای واهی از حقیقت فرار میکنند. اما در کلماتشان هیچ امیدی نبود. اینقدر ناآگاهم که نمیدانم امیدی هست یا نه؛ اما فقط میدانم وضعیت بدی است. یکهو وسط کلماتی که از بغض فرار میکنند، چیزی خندهدار میگویند و میخندند. همهمان میدانیم این خندهها سپری است در برابر بغضها. این لحظات ایمانیترین لحظات زندگی است. به شوخی به خدای آسمانها میگویم میدانم قرار نیست در آفریدههایت خیلی دخالت کنی؛ اما گاهی دخالت کن.نمیدانم؛ هیچ. این ندانستن امید میآوردد.
۱ نظر:
ناامیدی اگر جنبه مادی و مالی دارد نتیجه ۲ چیز است:
- دشواری و تنگی فضای اقتصادی عمومی
- نداشتن مهارت کافی برای بقا در شرایط دشوار
در شرایط خوب اقتصادی نان همه کمابیش میرسد. در شرایط سخت کممهارتترها حذف میشوند. مشورت گرفتن خوب است.
ناامیدی اگر جنبه روانی و ذهنی دارد نتیجه ۲ چیز است:
- انتظار غیرواقعگرا از جهان و ندیدن نیمه پر لیوان
- بههمریختگی هورمونها و ابتلا به درجهای از افسردگی
هرکدام میتواند آنیکی را نتیجه بدهد. درمان اولی شناختی و دومی دارویی است. مشاوره گرفتن خوب است. امیدوار ام شاد باشید
ارسال یک نظر