۱۴۰۲ خرداد ۲۷, شنبه

معنای نو

 مثل مردی کویری که نخستین بار دریا را ببیند و بگوید آنچه ما از آب دیده و شنیده بودیم، شوخی بود. مثل نابینایی که بینا شود و بگوید آنچه این سال‌ها از دیدن شنیده بودم، بی‌معنا بود.
کزآتش فراقت،شرحی شنیده بودم
لیکن درون آتش،خودرا ندیده بودم

خیال می‌کنم آنچه این سال‌ها «غم» می‌خواندیمش، هیچ بود؛ هیچ. غم چیز دیگری است. «تا خرمنت نسوزد، احوال ما ندانی»

۱۴۰۲ خرداد ۲۵, پنجشنبه

نوا

 شجریان می‌خواند و مشکاتیان می‌نواخت. ... بگذار ... بگذار تا مقابل روی تو .... یکهو غم آمد. گریستم. یادم آمد وقتی که دیدم طاء نوشته است که فاطمه مرده، شجریان می‌خواند و مشکاتیان می‌نواخت... بگذار ... بگذار تا مقابل روی تو ...

خیال می‌کنم گره‌ای در ذهنم ایجاد شده است بین بگذار تا مقابل روی تو و بین یاد فاطمه.