خیلی سال پیش در شبکههای اجتماعی با طاء دوست بودیم. گاهی گپی میزدیم. به نظرم همه چیز دوستانه بود. حتی وقتی نبود، برایش پیام میگذاشتم. یک دوستی عادی مثل خیلی از دوستیهای شبکههای اجتماعی که ماندهاند. این چند سال هیچ برخوردی با هم نداشتهایم. پارسال دیدمش نوشته فلانی مرا بلاک کرده. من بلاکش نکرده بودم. برایش نوشتم که بلاک نشدهای و هیچ جوابی نداد. احتمال دادم خاموشم کرده باشد. امروز دیدم چیزی نوشته و از منطقبازی و پوزیتویستبازی من حالش بهم میخورد. برایم عجیب بود و آخرش تفی نثار پوزیتویست کرده بود. برایش نوشتم نمیدانستم منطقبازی امعاء و احشاء را بهم میریزد. توی کلماتش نفرت را حس کردم. ستیزهجویی را دیدم. شاید اشتباه کنم. یادم است شبیه این حرف را عین نوشته بود و اصلاً در کلماتش نفرت و ستیزهجویی ندیدم. خواستم برایش پیام بدهم که چه شده. دیدم راهی برای پیام نیست و بیخیال شدم.
این مسئله آزارم میدهد که کسی که زمانی با هم دوستیای داشتهایم، یکهو خصم شود؛ آن هم بدون اینکه بدانم چرا. همیشه از اینکه دوستیای پایان یابد، رنج میدیدم و سخت تلاش میکردم، درستش کنم. راستش هیچ نظری دربارهٔ طاء و حسش ندارم. امیدوارم اشتباه کنم.
این مسئله آزارم میدهد که کسی که زمانی با هم دوستیای داشتهایم، یکهو خصم شود؛ آن هم بدون اینکه بدانم چرا. همیشه از اینکه دوستیای پایان یابد، رنج میدیدم و سخت تلاش میکردم، درستش کنم. راستش هیچ نظری دربارهٔ طاء و حسش ندارم. امیدوارم اشتباه کنم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر