۱۴۰۰ تیر ۱۶, چهارشنبه

میمِ فالستان

 فالستان جایی است که مدتی است برای طراحی می‌روم. البته اسمش فالستان نیست. من اسمش را گذاشته‌ام فالستان. از دوازده-سیزده‌نفری که آنجا کار می‌کنند تنها دو نفر را می شناسم. یکی سال‌های اول حوزه همکلاسم بود و یکی هم رفیقم که به درخواست او رفتم. یکی دو ماه اول به شناخت یواشکی آدم‌های دوروبر گذشت. امروز اولین بیزاری را تجربه کردم. شاید هم ارادهٔ بیزاری بود. میم هم که مثل من همین چند ماه آنجاست، پریروز به هاء که دومین روزی بود که آنجا آمده، به حالتی دستوری گفت برو نون بگیر. دیروز آمد و با حالت بچه‌زرنگ‌های خوابگاهی گفت الان به هاء می‌گویم برود نان بگیرد. گفتم دیروز بهش گفتی و امروز خودت برو. تقریباً هیچ‌یک از کسانی که آنجا هستند، چنین رفتاری نداشتند. 

هیچ نظری موجود نیست: