۱۳۹۷ بهمن ۵, جمعه

عین عین الف

زنگ زدم به جیم. احوال عین.عین.الف را ازش پرسیدم. قبلاً شنیده بودم که به مدعی جدید یمانی «ایمان» آورده و خودم به جیم گفته بودم. گفت با هم حرف زده‌اند و عین.عین.الف می‌خواسته «هدایت»ش کند. جیم می‌گفت این ایمان نو، در رفتار و رخسار عین.عین.الف نمایان بود. طبیعی است.
دوست دارم ببینمش و برایم داستانش را بگوید. داستان این تغییر را. این اتفاق ساده‌ای نیست. طبعاً اولین واکنشش انکار بوده. دوست دارم آنچه را از انکار نخست تا «ایمان» برایش رخ داده تعریف کند. داستان عین.فاء را شنیده‌ام. به نظرم بخش مهمی از داستان، جدال کلامی و حدیثی مسئله نیست؛ بلکه اتفاق انفسی باورکنندگان است. به گمانم بسیار بعید است که برگردند، باور نو خصوصاً باوری که محتوایش شورانگیز باشد، معنای جدید و پررنگی به زندگی می‌دهد و به سختی می‌توان از آن دل کند. باوری که محتوایش تنها بر استدلال‌های جدلی کلامی بنا نشده است و رؤیا و خواب و احساسات بخش مهمی از آنند. باید عین.عین.الف را ببینم.

هیچ نظری موجود نیست: