امروز کسی که نمیشناختمش و ندیدهبودمش، پیام فرستاد که خوابت را دیدهام و اجازه میخواست که تعریفش کند. پاسخ برایم سخت بود خصوصاً اینکه زن بود. در این گفتگوها سعی میکنم محتاط باشم. این احتیاط کلمات را به سمت تلگرافیبودن و خشکبودن میبرد و انگار کلمات بدون هیچ احساسی نوشته میشوند. به نظرم نخستین احتمال این است فردی میخواهد با خوشی و شعف چیزی را تعریف کند و چون ربطی به تو دارد، آن خوشی را نشر دهد. پاسخ این باید خوش باشد. پاسخم پاسخی محتاطانه بود. گفتم: اگر کسی از من بخواهد چیزی را تعریف کند، نادرست است بگویم نه. یعنی هم میخواستم تعریف کند و هم این پذیرش بدون احساس باشد.
خوابش را تعریف کرد. نوشتم جالب و خوش بود و ممنون. این پایان گفتگومان بود. این اتفاق هی تکرار میشود. احساس ناخوشی از این پاسخهای محتاطانه دارم و از سویی باید احتیاط کرد. از اینکه گوینده ته دلش بگوید چه بیاحساس و آن شعفِ گفتنش سرد شده باشد، انگار در رنجم.
خوابش را تعریف کرد. نوشتم جالب و خوش بود و ممنون. این پایان گفتگومان بود. این اتفاق هی تکرار میشود. احساس ناخوشی از این پاسخهای محتاطانه دارم و از سویی باید احتیاط کرد. از اینکه گوینده ته دلش بگوید چه بیاحساس و آن شعفِ گفتنش سرد شده باشد، انگار در رنجم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر