۱۳۹۱ فروردین ۱, سه‌شنبه

بهار

بهار یعنی دمدمی بودن گذرا بودن

۱۳۹۰ اسفند ۲۰, شنبه

هستی وطنی

هر جا تو باشی وطن است ای همه هستی, من هم استم.
دلم برای مادرم تنگ می شود توی هستی میهنی.

گم شدن

زمین کوچک است وقتی روی حلقه زحل نشسته باشی و نگاهش کنی. این ترس بر انسان مستولی می شود مبادا در هستی بیکران گم شود.
سرت را کمی بالا بگیر .  نگاهت را از زمین پرواز بده به همان بی نهایت. گم شدن ترس ندارد

۱۳۹۰ اسفند ۱۹, جمعه

انتظار

گمان می کنم گاهی تشکر از من یا ناتشکری برایم فرق ندارد, حتی گاهی تشکر بعد از یک کار برایم کلمات بی معنایی است. اما باید یاد بگیرم, اگر بعد از یک تلاش به خودم یا تلاشم بی حرمتی شد, ناراحت نشوم.

۱۳۹۰ اسفند ۱۸, پنجشنبه

سیمین

عصر یاد    سیمین  بودم  . روزی  که یاد یونسی بودم همان روز مرد. سیمین امروزز مرد. هیچگاه سووشون را    دوست نداشتم

تعصب

مرد نمی تواند از خودش و اندیشه هاش بگذرد. از محدوده خود بیرون امده و خود را میبیند به عنوان یک ناظربیرونی اما جرات ندارد که از خودش بگذرد به مرزهایش برمیگردد اما ان فرد سابق نیست. این ترس تعصب می افریند