۱۳۹۶ اردیبهشت ۷, پنجشنبه

بلبلا مژدهٔ بهار بیار

گفت: «سرقفلی‌اش برای تو.» 

نمی‌دانم چرا؟؛ اما توی زندگی خیلی کم هدیه گرفته‌ام؛ خیلی کم. این‌که کسی در بی‌خبری چیزی را بخواهد به من هدیه دهد، اتفاق نادری در زندگی من بوده.

حتی اگر زیاد بود، این هدیه یا هر چیز دیگری اسمش باشد، هدیه‌ای عجیب بود. گفت و گفت و گفت و بعد گفت «سرقفلی خبرش برای تو». دربارهٔ آن گفت و گفت و گفتش جواب دادم و هیچ واکنشی به این سرقفلی‌ای که به من واگذار شده بود،‌ نداشتم؛ اما وقتی حرف‌مان تمام شد، هنوز آن جمله توی ذهنم مانده است. این یعنی مهم‌ترین جمله‌اش برای من آن بوده.

۱۳۹۶ فروردین ۲۴, پنجشنبه

صبر



گاهی استدلال‌ها و کلمات حتی اگر درست باشند، قدرت اثبات ندارند. آن‌گاه که پیر در خشت خام می‌بیند، کلماتش برای جوان خام، برای محب، برای مبغض بی‌معناست. استدلال‌ ناتوان است. باید صبر کرد و صبر کرد و صبر کرد تا باطل خودش را عریان کند. باطل هویدا شود. هویدایی باطل حتی با سال‌ها تأخیر قدرت‌مندتر از استدلال‌ها و کلمات پیر است در روزگار مستی جوانان خام.