۱۳۹۷ آبان ۲۲, سه‌شنبه

مرز مشایعت و خودسازگاری باور

حوصله ندارم یک جمله پیدا کنم. منظورم از خودسازگاری باور این است که فرد باورهایش سازگار باشد. اگر به الف باور دارد، جیم و دال هم با الف سازگار باشد. مثلاً به اصالت الوجود باور دارد. نمی‌شود در مسئله‌ای دیگر یکهو اصالت الماهیةی شود. این به گمانم روشن است. مثلاً جان لاک معرفت را جز در ریاضیات به تجربه منحصر می‌کند؛ اما به گزاره‌های دینی که می‌رسد راه دیگری می‌پیماید. از طریق شهود، خدا را می‌پذیرد و برهان می‌آورد و بعد گزاره‌های دینی را ملهم مصدَّق می‌داند. این با تجربه‌گرایی‌اش ناسازگار است. بعدها هیوم این ناسازگاری را نشان داد.

گاهی گفتگوی با دیگری است و گاهی نیاز است که از قالب باور خویش درآییم و همراه مخاطب شویم. این توی گفتگوها رایج است. من برای ضربه به رقیب، با او همراهی و مشایعت می‌کنم و بعد اشکال حرفش را نشانش می‌دهم. یا با زبان او ادعای خودم را ثابت می‌کنم. یک نمونه که این چند روز دیدم چارخط #حق‌ازدواج بود که مخالفان تحدید سنی ازدواج می‌گفتند. طبعاً آنها به منظر مدرن «حق»‌محور باوری ندارند و دلیل‌شان دلیل سنتی و فقهی است. اما برای اثبات ادعاشان همراه رقیب شده‌اند. یعنی معنای پنهان چارخط #حق‌ازدواج این است: شما که همه چیز را از منظر حق می‌بینی، ازدواج هم در منظر مدرن یک حق است و نباید حق تحدید شود. پس تحدید سنی ازدواج نادرست است. اما واقعیت باور خودش این است: در فقه ازدواج دختر مکلف به احکام شرع (نه ساله) جایز است. پس نباید آنها را تحدید سنی کرد.

به طرف حق ماجرا کاری نداشته باشیم. من خودم بسیار از زبان دیگری برای اثبات حرف خودم استفاده می‌کنم. گاهی چنان می‌شود که معلوم نیست کجا باور خودم است و کجا مشایعت. حتی گاهی خودم در این ابهام می‌مانم.

هیچ نظری موجود نیست: