جرأت و حقیقت بازی مزخرفی است. هیچوقت حاضر نیستم در چنین بازیای باشم. هیچ ربطی به اینکه مینویسم ندارد. امشب جیکی را در نقد اگر الف نباشد، پس ماده ۲۸۶ و مفسد فی الارض و آویزان نوشتم. اولش نوشتم «در شناسه گفته دکترای حقوق» و تهش چارخط زدم #بیسواد. این اول و آخر خلاف قوانین خودم بود. قانون میگوید متن را بدون طعنه، بدون نگاه به فرد نویسنده بنویس. باید مینوشتم «این ادعا نادرست است. ماده ۲۸۶ شرطی دارد که گفته نشده و حتی اگر سخن ظریف نادرست باشد، مصداق آن شرط نیست به هیچوجه». چند بار پس و پیش کردم و هی بالای جیک مینوشتم و پاک میکردم. گفتم نمینویسم و بیخیال. ترسیده بودم. نقد و پرسش گاهی هزینه دارد. راستش ته دلم ترس داشتم و احتمال میدادم دردسر شود. آنی و دمی تصمیم داشتم هیچ ننویسم. گوشهٔ ذهنم به خودم نهیب زدم. نویسنده داشت حکم اعدام اگری میداد و حکمش سراسر نادرست بود. برای مبارزه با ترس، باید با آن ستیز کرد. نه تنها، نوشتم دو تا طعنه هم زدم. حتی رفتم زیر جیکش نوشتم «جدی دکترای حقوق داری؟» همهٔ اینها بازی ذهنم بود برای اینکه نشان دهم ترسو نیستم و جرأت دارم. احساس تاریک طعنهگویی و حتی احساس تاریک گفتگو با آنکه نباید با او گفتگو کرد، درونم آمد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر