حس کرده بودم به طرز عجیبی تمرکزم را از دست دادهام. تنها ساعات تمرکز مداومم، دو ساعت درس فقه و اصولی بود که میرفتم. خودکار دست میگرفتم و مینوشتم. جوهر خودکار به تهش نزدیک شده است و این روزها برایم عزیزتر شده و حواسم بیشتر جمع است که گمش نکنم. در گم کردن خودکار و مداد تبحری دستنیافتنی دارم.
بخشی از این از دسترفتن تمرکز را محصول توییتر و شبکههای اجتماعی میدیدم. گاهی میشد وسط نوشتن متنی، هر چند دقیقه یکبار سر به توییتر میزدم و وسط خواندن کتاب، هر صفحهای به بهانهٔ نوشتن خطی از کتاب میرفتم توییتر و ... حواسم پرت میشد به گفتههای این و آن و دعواهای معمولاً بیارزش. چند روزی است تصمیم گرفتم چیزی در توییتر ننویسم. به نظرم چهار روز میشود. سر میزنم گاهی. اما هیچ واکنشی نشان نمیدهم. بعد از مدتها دو سه ساعت پیاپی متنی را مینوشتم بدون اینکه به اینجا و آنجا سر بزنم.
متن را برای مدیر پایگاهی فرستادم و گفتم اگر به دردتان میخورد منتشر کنید. [وگرنه توی وبلاگم منتشر میکنم] و گفت منتشر میکنیم. خیلی وقت بود چیزی برای جایی ننوشته بود. به نظرم باید در نیامدن به شبکههای اجتماعی کمی راسختر شوم.
بخشی از این از دسترفتن تمرکز را محصول توییتر و شبکههای اجتماعی میدیدم. گاهی میشد وسط نوشتن متنی، هر چند دقیقه یکبار سر به توییتر میزدم و وسط خواندن کتاب، هر صفحهای به بهانهٔ نوشتن خطی از کتاب میرفتم توییتر و ... حواسم پرت میشد به گفتههای این و آن و دعواهای معمولاً بیارزش. چند روزی است تصمیم گرفتم چیزی در توییتر ننویسم. به نظرم چهار روز میشود. سر میزنم گاهی. اما هیچ واکنشی نشان نمیدهم. بعد از مدتها دو سه ساعت پیاپی متنی را مینوشتم بدون اینکه به اینجا و آنجا سر بزنم.
متن را برای مدیر پایگاهی فرستادم و گفتم اگر به دردتان میخورد منتشر کنید. [وگرنه توی وبلاگم منتشر میکنم] و گفت منتشر میکنیم. خیلی وقت بود چیزی برای جایی ننوشته بود. به نظرم باید در نیامدن به شبکههای اجتماعی کمی راسختر شوم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر