۱۳۹۸ آبان ۱۴, سه‌شنبه

حیفول

زنگ زدم ر. برایش مورد مشابه را گفتم که موفق بوده. این مشابهت مرتبه دارد. شاید تنها مشابهت در نوع باشد و خود نوع ده فرد مختلف داشته باشد. نمی‌دانم چقدر شبیهند. اما می‌خواستم ته دلش چراغی روشن شود. بعد از آن با امید گپ زد و می‌گفت دلش روشن است. نمی‌دانم این امید دروغین است یا نه. اما به گمانم باید آن سوسوی امید خاموش نشود. این کلمات جز روشن‌نگاه‌داشتن آن سوسو تأثیری دیگر ندارند. شاید اگر امید دروغین تأثیر اجتماعی یا فردی نادرستی داشته باشد و تبعات و لوازم نادرستی داشته باشد، فریبکاری باشد و غیراخلاقی. اما اگر تنها ثمره‌اش دلگرمی‌ای برای جنگیدن یا سرپاماندن باشد، نمی‌دانم. در این «نمی‌دانم» تصمیم گرفتم تنها کاری را که از دستم برمی‌آید، انجام دهم.

هیچ نظری موجود نیست: