پارادوکس جنون
۱۳۹۰ آبان ۲, دوشنبه
هلم داد. دوبار. افتادم روی دیوار روبرو. نمازم بهم خورد. هیچی نگفتم بهش. نگاهش کردم. در رفت. رفتم توی اتاقشان. نمازم را خواندم. تو آمدی کنارم. نمی خواهم از ایمان و نماز خاطره بدی داشته باشند
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
پیام جدیدتر
پیام قدیمی تر
صفحهٔ اصلی
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر