۱۳۹۰ آبان ۶, جمعه

دیشب یک امیدواری الکی داشتم. گفتم نمی رود. ازم مشورت خواسته بود. باید می رفت یعنی مجبور بود برود. اما گفتم بهش رفتنت مرگ آرزوهات است. این را به عنوان مشورت نگفتم، هوای دلم بود، تلاش برای نگه داشتنش. امروز گفت می روم.
تنها دوست واقعی من بود و هست

هیچ نظری موجود نیست: