دو کوچه آنورتر، رفته بودم بربری بگیرم برای سربازهای گرسنه. بربری نگرفتم. ایسستادم و تماشا کردم سیدی را که بساط پهن کرده بود. لباسهای کهنه ی مردم را به رایگان می گرفت و به رایگان میداد.
هرچه لباس را که نمیخواهیم جمع کن. نو یا کهنه. آنهایی را که بیشتر دوست داری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر