صداش مثل همیشه، کمی طراوت داشت. اما سریعتر از همیشه. با این جمله که «گوش کن چی میگم» شروع کرد. بعد از حرفهاش لبهام انگار خشک بود و چسبیده بود به هم. چشمهام خیره بود به هیچجا. باید میشنیدم و چیزی نمی گفتم. راهی بهتر وجود دارد، نشنیدن و نگفتن.