۱۳۹۰ آبان ۲, دوشنبه

از فردا من می شوم معلمت. ترکه انار هم می آورم. دست‎هات را مثل گونه‎های عقیقی‎ات سرخ خواهم کرد.
برات گفته بودم دوم ابتدائی معلم‎مان، بابای فتّانه، اول سال اشتباهی چنان من را با ترکه زد. گریه نکردم. من شکستش دادم. هنوز دوستم دارد. کلمه‎ی صحبت را انگار اشتباه نوشته بوودم. به جان خودت اشتباه نبود.

هیچ نظری موجود نیست: