از فردا من می شوم معلمت. ترکه انار هم می آورم. دستهات را مثل گونههای عقیقیات سرخ خواهم کرد.
برات گفته بودم دوم ابتدائی معلممان، بابای فتّانه، اول سال اشتباهی چنان من را با ترکه زد. گریه نکردم. من شکستش دادم. هنوز دوستم دارد. کلمهی صحبت را انگار اشتباه نوشته بوودم. به جان خودت اشتباه نبود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر