حرفش را که شنیدم، ذهن محاسبهگر منطقدانِ مغلطهیاب شروع کرد به تحلیل کلماتش. کلماتش را اشتباه میدانم. ذهن لوامهام نهیب میزند که عین همین کلمات را با تغییر فرد و دسته خودم گفته بودم؛ بارها گفته بودم. هم حرف من، هم حرف او یک شکل بود: «دستهٔ جیم آدمهایی با چهرهها و رفتارهای متفاوتی دارد. اما من الف را -با آنکه رفتارهایش متفاوت از دیگران است- نماد این گروه میدانم.» جالب اینکه فرد الف افراطیترین رفتارها را دارد. هم من، هم او دیگر آدمهای این دو دسته را مخفیکار میدانیم. ظاهری موجه دارند و در باطنشان دشمنی است. اما الف است که ظاهر و باطنش یکی است و این الف نماد آن گروه است.
او میگوید و من میگویم الف نماد گروه جیم است. فوراً ذهنِ توجیهگر به میان میآید آنچه من گفتهام اگرچه شبیه گفتههای اوست؛اما «فرق میکند» همینکه فرد و دستهاش فرق میکند، بس است برای اینکه بگویم این «فرق میکند.»
«فرق میکند» یکی از توجیههایی است که سالها شنیدهام و در بسیاری اوقات ندانستهام واقعاً چه فرقی میکند؟ به این «فرق میکند»ها خوشبین نیستم و هرگاه میشنومشان انگار بوی فریب میآید.
۱ نظر:
منصف بودن سخته
ارسال یک نظر