ترتولیان میگفت «پس از ایمان، در پیِ چهایم؟» یاد آن روزی افتادم که توی نجف، توی پسکوچههایی که هیچ زائری نمیرود، دنبال خانهٔ شیخ هادی میگشتم. شیخ هادی پدربزرگ مجتبی بود و سالها تنها آنجا مانده بود. با عربی دست و پا شکستهای از مغازهای پرسیدم. پیرمردی سرحال با گامهای تند از تهِ مغازهٔ بغلی خودش را کشاند جلوی مغازه، انگار از تاریکی آمد توی نور، با لحنِ محکمی گفت: «پیِ چه میگردی؟» این کلمات پارسیترین واژگانی بود که شنیده بودم. طنز غریبی بود. خانهٔ شیخ هادی را نمیدانست؛ اما عمارة عجمی را که نزدیک خانه بود برایم گفت.
خوش به حال ترتولیان که دیگر پیِ چیزی نبود.
|
«آتن را با اورشليم چه کار؟ ميان آکادميا و کليسا چه توافق است؟ کافران را با مسيحيان چه مناسبت است؟پس از بهره بردن از إنجيل، باز به جست و جوي چه هستيم؟ پس از ايمان ديني، خواستار کدام اعتقاد ديگر باشيم»
اتين ژيلسون، عقل و دين در قرون وسطي، ترجمه شهرام پازوکي، چاپ دوم، تهران، موسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي، ۱۳۷۸، ص ۴-۵ .